داستان کسر

کیک تولد خیلی خوشحال بود اخه اون روز تولد رضا بود رضا دانش اموز کلاس سوم بود .کیک کوچولو باخودش می گفت چقدر خوبه که امشب رضا رو خوشحال می کنم
خلاصه شب شد و موقع بریدن کیک .خاله زهرا چاقو رو برداشت و کیکو به ده قسمت مساوی تقسیم کرد به رضا نگاه کرد و گفت اقا رضا چند قسمت می خوای برات بذارم داخل بشقابت ؟
رضا گفت خاله جون همش می خوام .خاله با تعجب گفت یعنی از ده قسمت ده قسمتشم می خوای ؟ یه کیک کامل ؟پس ما چی گل پسر؟
رضا خندید و گفت نه خاله جون راستش ده قسمتشو البته اگه شما اجازه بدید می خوام من تقسیم کنم .
خاله خندید و کیکو داد به رضا .
رضا سه قسمت از ده قسمت گذاشت برا مامان ،سه قسمت ازده قسمت گذاشت برا بابا و سه قسمتم از ده قسمت گذاشت برا خاله .
چقدر برای خودش مونده بود بچه ها؟
خاله گفت رضا جان از ده قسمت فقط یه قسمت برداشتی؟
رضا گفت اره خاله جون تازه این یه قسمتم می خوام نصف کنم نصفش ببرم برا دوستم علی که خیلی کیک دوست داره . خاله گفت پس می خوای کیکتو دوقسمت کنی و یه قسمتشم بدی علی.
رضا گفت بله خاله جون .
خاله گفت پس حالاکه ان قدر مهربونی یه چیزو امشب بهت یاد بدم که امسال کلاس سوم به دردت می خوره .میدونی کاری که تو امشب انجام دادی ، تو ریاضی بهش چی می گن ؟رضا گفت خاله جون سال قبل خانم معلم می گفت یه مقدار از کل چیزیو بعش می گن کسر .

تو یه قسمت از ده قسمت مساوی براخودت گذاشتی
رضا گفت خاله اینو که کلاس دومم داشتیم .خاله گفت بله عزیزم صبور باش .
توی ریاضی به یه قسمت از ده قسمت مساوی کیک می گن یک دهم چه بگیم یه قسمت از ده قسمت مساوی .چه بگیم یک دهم این جوری راحت تر می گیم .
رضا گفت پس خاله من سه دهم کیک دادم شما سه دهم کیکم دادم مادر ،سه دهمم دادم بابا .
افرین رضا جان .
رضا اخر شب خاطره ی اونشبشو داشت داخل دفتر ش می نوشت خالش صدا زد گفت خاله پس به جای سه قسمت از ده قسمت مساوی کیک بنویسم سه دهم کیک دیگه ؟خاله گفت بله عزیزم تازه راحت ترم می تونی بنویسی؟
رضا کفت ازین راحت ترم می شه چه خوب !چه طوری؟
یه خط که من بش می گم خط کسری می کشیم بعد کل کیک چند قسمت بود ؟ده قسمت .پایین خط کسری می نویسیم ده .
یعنی کل قسمت های کیک پایین خط می نویسیم خاله جون .
بله اون چند قسمت از ده قسمتم که دادی به پدرت یا مادرت بالای خط می نویسی .
یعنی سه قسمت.
بله
خاله جون یعنی این جوری بنویسم و بخونم سه دهم کیک برا خاله چقدر خوب و راحت .
رضا اون شب بهترین شب زندگیش بود چون یه هدیه ی خیلی خوب عز خالش گرفته بود اونم یادگیری یه درس شیرین دیگه از ریاضی به نام کسر اونم با کیک تولدش .
مدام باخودش می خوند و می گفت سه قسمت از ده قسمت سه دهم ،یک قسمت از ده قسمت ،یک دهم
سه قسمت از پنج قسمت ،سه پنجم و... تا پلکاش ارام ارام بسته شدو خوابش برد .